خطاب به تمام کسانی که به تمامیت ارضی ایران حساسند اما به اخبار همهی ایران به یک اندازه حساسیت نشان نمیدهند
من، هم انسانم، هم بلوچ، هم ایرانی. هم انسان بودنم را دوست دارم هم بلوچ بودنم را هم ایرانی بودنم را. خیلی زجر کسیدم تا انسان شدم. بلوچ که بودم زجر میکشیدم. ایرانی که شدم آزرده شدم. من معنی چوب دو سر طلا را تا زمانی که فقط بلوچ بودم نمیدانستم. ایرانی که شدم معنیش را فهمیدم. حالا سعی دارم انسان باشم و کم کم دارم متوجه میشوم انسان میتواند چوپ سه سر طلا هم باشد. به جای تفنگ و مرده باد و زنده باد که در خونم نبود من از اول نوشتن را انتخاب کردم. اما وقتی که ناکسان به ایرانی بودنت حمله میکنند تو مشکل است که فراموش کنی یک انسان ایرانی هستی. و وقتی یک مشت کرکس به بلوچ بودنت حمله میکنند غیر ممکن میشود تو یادت برود که تو انسان ایرانی بلوچی هستی. از اول انقلاب کشتند برادران و خواهران ما را و گفتند قاچاقچی هستند، ماندم که چطور برای ایرانی بودنم و انسان بودنم شرح بدهم بلوچ بودنم را. حالا میکشندمان به همان جرم قدیمی و جرمهای من در آوردی: اراذل و اوباش، وهابیها، طرفداران عبدالمالک و...
اخیراً شمشیر را از رو بستهاند: روحانی و غیر روحانی،با سواد و بیسواد، قاچاقچی و کاسب، زن و مرد، پیر و جوان را از دم تیغ رد میکنند। استان ما پرتتر از آن است که ککی اپوزسیونی را بگزد. اطلاعات ایرانیها از استان سیستان و بلوچستانشان کمتر از آنست که بتوانند فرق یک بلوچ ایرانی با یک مهاجر افغانستانی را بدانند. و وجدان انسانها چنان درگیر احتیاط است که فرمایش بی ارزشِ خاتمی که امام را متفکرترین اصلاح طلب معرفی میکند بیشتر ارزش خبری پیدا میکند تا بمباران روستاهای دومگ و گلوگاه و شورو. چقدر دردناک است چوب سه سر طلا بودن. من در این روستاها نفس کشیدهام. کلاسهای کپریش را دیدهام و مردمی را که عمریست ایلیاتی زیستهاند و از روستای خود بیرون نرفتهاند مثل اینکه شما را میشناسم، میشناسمشان و مثل اینکه ایرانی را و انسانها را دوست دارم، دوستشان دارم. عجب رنجیست دیدن و ندیدن. عجب تلخ است خبرهایی که میرسد از استان سیستان و بلوچستان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر